منوی اصلی
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
وصیت شهدا
وصیت شهدا
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
نویسندگان
لوگوی دوستان
امکانات دیگر



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 20
بازدید دیروز : 29
بازدید هفته : 20
بازدید ماه : 73
بازدید کل : 13934
تعداد مطالب : 161
تعداد نظرات : 84
تعداد آنلاین : 1

Alternative content




داستان روزانه

فال انبیاء




ابر برچسب ها
طنز (13) ,  جالب (5) ,  داستان (5) ,  پسر (4) ,  اشتغال (3) ,  احمدی (3) ,  وزیر (3) ,  جلیلی (3) ,  رضایی (3) ,  احمدی مشایی (3) ,  عارف و (3) ,  شعر (3) ,  رزمنده (3) ,  قلب (3) ,  اسلام (2) , 

 

جنگ نرم یعنی این

  

ببینید چطوری با ناخود آگاه ما بازی میکنند!!!؟

 

 

خراب کردن مسجد توسط پرندگان خشمگین





برچسب ها : جنگ نرم, مسجدخدا, قرآن,
توسط : mostafa hosseinpour |  

وقتی آیه صریح قرآن حتی به دست مومنان به فراموشی سپرده شود گناه جامعه را فرا

  

خواهد گرفت و هرچه مومنین دعا کنند دعایشان برآورده نخواهد شد

.

 

پس تا دیر تر نشده بیائید امر به معروف و نهی از منکر را شروع کنیم.

 

یادمان نرود حسین

 

برای چه کشته شد





برچسب ها : واجب, عمل, اسلام,
توسط : mostafa hosseinpour |  

حجاب ، در لغت به معنای مانع و پرده و پوشش آمده است. حجاب، به معنای پوشش اسلامی بانوان، دارای دو بعد ایجابی و سلبی است. بعد ایجابی آن، وجوب پوشش بدن و بعد سلبی آن، حرام بودن خودنمایی به نامحرم است و این دو بعد باید در کنار یکدیگر باشند؛ تا حجاب اسلامی محقق شود. گاهی، ممکن است یک بعد باشد ولی دیگری نباشد که در این صورت، نمی توان گفت که حجاب اسلامی محقق شده است

.
اگر به معنای عام، هر نوع پوشش و مانع از وصول به گناه را حجاب بنامیم، حجاب می تواند اقسام متفاوتی داشته باشد، از جمله حجاب ذهنی، فکری و روحی، علاوه بر این، در قرآن از انواع دیگر حجاب که در رفتار خارجی انسان تجلی می کند، نام برده شده است، مثل حجاب و پوشش در نگاه که به مردان و زنان، در مواجهه با نامحرم توصیه شده است.
«
جلابیب» جمع جلباب، به معنای مقنعه ای است که سر و گردن را می پوشاند. (2) و یا پارچه ی بلندی است که تمام بدن و سر و گردن را می پوشاند. (3) مرحوم امین الاسلام طبرسی، در «مجمع البیان» ، در ذیل آیه می نویسد، «جلباب» عبارت از روسری بلند است که هنگام خروج از خانه، زنان به وسیله ی آن، سر و صورت خود را می پوشانند ... مقصود این است که با روپوشی که زن بر تن می کند، محل گریبان و گردن را بپوشاند. با توجه به معانی جلباب و از جمله، این معنی که پارچه ی بلندی برای پوشیدن تمام بدن و سر و گردن است، در معنای امروزی، می توان پوشش «چادر» را با «جلباب» همانند و مشابه در نظر گرفت و از آن جا که در این آیه، به طور مشخص به استفاده ی زنان و دختران از جلباب اشاره شده است، می توان نتیجه گرفت که طبق فرموده ی رهبر معظم انقلاب اسلامی، چادر به عنوان یک حجاب برتر مطرح شده است.
پوشش، معرف شخصیت و عفت زن مؤمن است و موجب می گردد که افراد لاابالی جرأت نکنند به او جسارت کرده و به دید شهوت و هوسرانی به او بنگرند. این آیه، بیان می دارد: زنان مؤمن برای این که مورد آزار افراد هرزه قرار نگیرند، به گونه ای خود را بپوشانند که زمینه ای برای بی حرمتی به آنها فراهم نگردد.
خداوند در این فرموده اش، ابتدا فلسفه ی حجاب را تبیین می کند و با تهدید و زور، دستور حجاب را مطرح نمی کند و سپس، به بیان الگوی عملی پوشش، یعنی جلباب که پوشش خاص آن زمان بوده است، اشاره می کند. در اینجا، می توان نتیجه گرفت که برای ایجاد فرهنگ حجاب و پوشش مناسب در جامعه، باید ابتدا پایه های اعتقادی و بینش افراد را نسبت به این موضوع، محکم کنیم و این، یعنی نهادینه سازی باورهای درست و فرهنگ سازی دقیق. بنابراین، تهدید و اجبار، هیچ گاه به عنوان اولین راهکار، اثر بخش نخواهد بود.
این آیه، به پیامبر فرموده است که ابتدا، به زنان و دختران خود و بعد، به زنان مؤمن بگو که حجاب را رعایت کنند. یعنی، در امر به معروف، اول از خودی ها و نزدیکان شروع کنیم، سپس به سراغ دیگران برویم. همچنین در احکام الهی ، تفاوتی میان همسران و دختران پیامبر، با دیگر زنان وجود ندارد . احکام دینی، باید مورد توجه و استفاده ی همه قرار گیرد. (4)
هر پدیده ای، آثار و پیامدهایی را به دنبال خواهد داشت. حجاب نیز، به عنوان یک راهکار عملی، آثار فردی و اجتماعی مختلفی را به دنبال خواهد داشت

.



آثار و پیامدهای رعایت حجاب

 

الف- آثار فردی

 

در خصوص آثار فردی رعایت حجاب، می توان به موارد ذیل اشاره کرد:
1.
احترام به شخصیت زن، به واسطه ی رعایت حجاب، 2. مصونیت ارتباطات زن با مردان غریبه، 3. حفظ اعتقادات مذهبی برای افراد، 4. حفظ عفت زن و جلوگیری از فساد و ناهنجاری

.

 

 

 

ب - آثار اجتماعی

 

آثار اجتماعی رعایت حجاب فراوانند که برخی از آنها عبارتند از:
1.
سلامت نسل جدید جامعه، 2. پیشگیری از فساد اخلاقی، 3. مبارزه با مظاهر بی دینی، 4. حفظ کیان خانواده.
در این نوشتار، آیه ی 59 سوره ی احزاب و نکات پیرامون آن را بررسی کردیم، اما در مورد انواع حجاب، با مطالعه ی کتب تفسیری و آیات قرآنی دیگر، مشخص می شود که انواع حجاب در قرآن، به سه بخش تقسیم شده است

.

 

انواع حجاب قرآنی


1.

حجاب چشم


«

قل للمؤمنین یغضّوا من ابصارهم؛ ای رسول، به مردان مؤمن بگو تا چشم ها را از نگاه ناروا بپوشند» . (سوره ی نور، آیه ی 30)
«
قل للمؤمنات یغضضن من ابصارهنّ؛ ای رسول، به زنان بگو تا چشم ها را از نگاه ناروا بپوشند» . (سوره ی نور، آیه ی 31

)

 


2.

 

حجاب در گفتار

 

نوع دیگر حجاب و پوشش قرآنی، حجاب گفتاری زنان در مقابل نامحرم است.
«
فلا تخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض؛ زنها که نازک و نرم با مردان سخن نگویید، مبادا آن که دلش بیمار (هوا و هوس) است، به طمع افتد» . (سوره ی احزاب، آیه ی 32

)

 


3.

 

حجاب رفتاری

 

نوع دیگر حجاب و پوشش قرآنی، حجاب رفتاری زنان در مقابل نامحرم است. به زنان دستور داده شده است به گونه ای راه نروند که با نشان دادن زینت های خود باعث جلب توجه نامحرم شوند.
«
و لا یضربن بارجلهنّ لیعلم ما یخفین من زینتهنّ؛ و آن طور پای به زمین نزنند که خلخال و زیور پنهان پاهایشان معلوم شود» . (5) (سوره ی نور، آیه ی 31)
از مجموع این مباحث، به روشنی استفاده می شود که مراد از حجاب اسلامی، پوشش و حریم قایل شدن در معاشرت زنان با مردان نامحرم، در خلال رفتارهای مختلف آنها، مثل نحوه ی پوشش، نگاه، حرف زدن و راه رفتن است.
بنابراین، حجاب و پوشش زن، به منزله ی یک حاجب و مانع در مقابل افراد نامحرمی است که قصد نفوذ و تصرف در حریم ناموس دیگران را دارند.
در انتها، این نوشتار را با بیان سخنانی از استاد شهید «مرتضی مطهری» که در تبیین فلسفه ی حجاب در اسلام، تلاش علمی فراوانی داشت، به پایان می رسانیم: «عده ای می گویند: چون حجاب، به معنی پرده است، اسلام خواسته است زن باحجاب باشد، یعنی همواره پشت پرده بوده و در عزلت و گوشه نشینی باشد، اما باید بدانیم آنچه درباره ی پوشش زن است کلمه «ستر» به کار می رود. پوشش زن، در اسلام آن است که در معاشرت با مردان، بدن خود را پوشانده و از جلوه گری، پرهیز کند» . (6

)

 





برچسب ها : حجاب, اسلام, قران,
توسط : mostafa hosseinpour |  

 

یک روز بعد از ظهر وقتی اسمیت داشت از کار برمی گشت خانه، سر راه زن مسنی را دید که ماشینش خراب شده و ترسان توی برف ایستاده بود. اون زن برای او دست تکان داد تا متوقف شود. اسمیت پیاده شد و خودشو معرفی کرد و گفت من اومدم کمکتون کنم. زن گفت صدها ماشین از جلوی من رد شدند ولی کسی نایستاد، این واقعا لطف شماست.

وقتی که او لاستیک رو عوض کرد و درب صندوق عقب رو بست و آماده رفتن شد، زن پرسید: «من چقدر باید بپردازم؟»

و او به زن چنین گفت: «شما هیچ بدهی به من ندارید. من هم در این چنین شرایطی بوده ام. و روزی یکنفر هم به من کمک کرد، همونطور که من به شما کمک کردم. اگر تو واقعا می خواهی که بدهی ات رو به من بپردازی باید این کار رو بکنی. نگذار زنجیر عشق به تو ختم بشه!»

چند مایل جلوتر زن کافه کوچکی رو دید و رفت تو تا چیزی بخوره و بعد راهشو ادامه بده ولی نتونست بی توجه از لبخند شیرین زن پیشخدمتی بگذره که می بایست هشت ماهه باردار باشه و از خستگی روی پا بند نبود. او داستان زندگی پیشخدمت رو نمی دانست واحتمالا هیچ گاه هم نخواهد فهمید. وقتی که پیشخدمت رفت تا بقیه صد دلارش رو بیاره، زن از در بیرون رفته بود، در حالی که بر روی دستمال سفره یادداشتی رو باقی گذاشته بود. وقتی پیشخدمت نوشته زن رو می خوند اشک در چشمانش جمع شده بود. در یادداشت چنین نوشته بود: «شما هیچ بدهی به من ندارید. من هم در این چنین شرایطی بوده ام. و روزی یک نفر هم به من کمک کرد، همون طور که من به شما کمک کردم. اگر تو واقعا می خواهی که بدهیت رو به من بپردازی، باید این کار رو بکنی. نگذار زنجیر عشق به تو ختم بشه!».

همان شب وقتی زن پیشخدمت از سرکار به خونه رفت، در حالی که به اون پول و یادداشت زن فکر می کرد به شوهرش گفت :«دوستت دارم اسمیت، همه چیز داره درست می شه».





برچسب ها : عشق, زنجیر و, , , ,
توسط : mostafa hosseinpour |  

* زندگي همچون بادکنکي است در دستان کودکي که هميشه ترس از ترکيدن آن لذت داشتن آن را از بين ميبرد

 

* شاد بودن تنها انتقامي است که ميتوان از دنيا گرفت ، پس هميشه شاد باش

 

* امروز را براي ابراز احساس به عزيزانت غنمينت بشمار شايد فردا احساس باشد اما عزيزي نباشد

 

* کسي را که اميدوار است هيچگاه نا اميد نکن ، شايد اميد تنها دارائي او باشد

 

* اگر صخره و سنگ در مسير رودخانه زندگي نباشد صداي آب هرگز زيبا نخواهد شد

 

* هيچ وقت به خدا نگو يه مشکل بزرگ دارم به مشکل بگو من يه خداي بزرگ دارم

 

* بيا لبخند بزنيم بدون انتظار هيچ پاسخي از دنيا

 

* باد مي وزد ميتواني در مقابلش هم ديوار بسازي ، هم آسياب بادي تصميم با تو است

 

* دوست داشتن بهترين شکل مالکيت و مالکيت بدترين شکل دوست داشتن است

 

* خوب گوش کردن را ياد بگيريم گاه فرصتها بسيار آهسته در ميزنند

 

* وقتي از شادي به هوا ميپري ، مواظب باش کسي زمين رو از زير پاهات نکشه

 

* مهم بودن خوبه ولي خوب بودن خيلي مهم تره

 

* فراموش نکن قطاري که ار ريل خارج شده ، ممکن است آزاد باشد ولي راه به جائي نخواهد برد

 

* اگر در کاري موفق شوي ، دوستان دروغين و دشمنان واقعي بدست خواهي آورد

 

* زندگي کتابي است پر ماجرا ، هيچگاه آن را به خاطر يک ورقش دور نينداز

 

* مثل ساحل آرام باش ، تا مثل دريا بي قرارت باشند

 

* جائي در پشت ذهنت به خاطر بسپار ، که اثر انگشت خداوند بر همه چيز هست

 

* يک دوست وفادار تجسم حقيقي از جنس آسماني هاست که اگر پيدا کردي قدرش را بدان

 

* فکر کردن به گذشته ، مانند دويدن به دنبال باد است

 

* آدمي ساخته افکار خويش است، فردا همان خواهد شد که آنروز به آن مي انديشد

 

* براي روز هاي باراني سايه باني بايد ساخت براي روزهاي پيري اندوخته اي بايد داشت

 

* براي آنان که مفهوم پرواز را نميفهمند، هر چه بيشتر اوج بگيري کوچکتر ميشوي

 

* فرق است بين دوست داشتن و داشتن دوست دوست داشتن امري لحظه ايست ولي داشتن دوست استمرار لحظه هاي دوست داشتن است

 

* اگر روزي عقل را بخرند و بفروشند ما همه به خيال اينکه زيادي داريم فروشنده خواهيم بود

 

* علف هرز چيه؟؟! گياهي که هنوز فوايدش کشف نشده

 

* زنان هوشيارتر از آن هستن که مردانگي خود را به همسران خود نشان بدهند

 

* تاريک ترين ساعت شب درست ساعات قبل از طلوع خورشيد است پس هميشه اميد داشته باش

 

* چه خوب مي شد اگر ، اطلاعات را با عقل اشتباه نمي گرفتيم و عشق را با هوس و حلال را با حرام و دنيا را با عقبي و رحمان را با شيطان





برچسب ها : جالب,
توسط : mostafa hosseinpour |  

داد زن شوهر خود را پیغام / که چرا عرضه نداری الدنگ؟

جاری‌ام رفته نشسته در قصر / بنده محبوس در این خانه تنگ

تو برایم نخریدی خودرو / پایم از پیاده رفتن شد لنگ

مردم از خانه‌نشینی ای مرد / تو بیا تا برویم سوی فرنگ

کاش می‌شد که تنم می‌کردم / پالتوی پوستی از جنس پلنگ

رنگ مویم دگر افتاد از مد / موی خود را بکنم باید رنگ

گر تو خواهی که طلاقت ندهم! / "باید این لحظه بی‌خوف و درنگ"

روی و پول فراوان آری / تا حرامت نکنم چند فشنگ

با نگاه غضب‌آلود و خشن / بر دل شوی خودش هی زد چنگ

شوهر ذلیل مادرمرده / نه بل‌آن جمله مردان را ننگ

هیبت شوهری از یاد ببرد / همچو ماهی که شود صید نهنگ

رفت و از غصه نشست و می خورد / شد ز می خوردن بسیار ملنگ

خیره از باده پی منقل رفت / شد هروئینی و آلوده بنگ

زن ظالم که بهانه می‌جست / سوی قاضی شد و سر داد آهنگ:

شوهر بنده که تریاکی هست / می‌زند سیلی و مشت و اردنگ

گر تو صادر نکنی حکم طلاق / می‌شوم کشته ضربات کلنگ

شوهر بنگی من تا اینجاست / شهد در کام حقیر است شرنگ

قاضی بی‌خبر و نا آگاه / خام یک مشت اراجیف جفنگ

به زن قصه طلاق اعطا کرد / شد زن قصه ما فاتح جنگ

خواست از محکمه بیرون آید / حکم قاضی به کفش چون نارنگ

از قضا خورد دم در به زمین / "واندکی سوده شد او را آرنگ"

"از زمین باز چو برخاست نمود / پی برداشتن حکم آهنگ"

از دل شوهر سابق ناگاه / آمد آهسته برون این آهنگ:

آه دشت ژن من یافت خراش / آه پای ژن من خورد به شنگ!

 

-----------------------

 

- و بدان ای فرزند که شعر فوق بدان سبب سروده شده‌است که حواست را جمع نموده و زن نگیری که زن تو را معتاد می‌کند.

 

پی نوشت: ما حرفمان را پس می‌گیریم. ای فرزند زن بگیر که از قدیم گفته‌اند زن که عمر و نفسه دوتاش خوبه چهارتاش بسه!

 





برچسب ها : طنز, قلب, شوهر,
توسط : mostafa hosseinpour |  

آقا اجازه ، دلـــــــــ زده ام از تمام شهر

بی تو دلــــــــم گرفته از این ازدحام شهر

آقا اجازه ، دست خودم نیست خستــــــه ام

در درس عشــــــــق من صف آ خر نشسته ام

در این کلاس ، عاطفـــــه معنا نمی دهد

اینجا کسی به پای تـــــــــو برپا نمی دهد

یعنی نمی شود که ببینم سحر رسیـــد ؟

درس غریب غیبـــــت کبری به سر رسید

آقا اجازه ، بغضــــــ گرفته گلویمان

 آنقدر رد شدیم که رفت آبرویمان

استاد عشــق ! صاحب عالـــــم ! گل بهشــــــــت !

باید که مشق نام تـــــــو را تا ابد نوشت

یک روز میرسد که بگویند ز آسمــان

آن مــــــــرد آمده است ، کجائید عاشقــــان ؟

آن مـــــــرد آمده است که باران عطا کند

تا این کویر غم زده را کربلــــــا کند

آقا اجازه ، مــــــــادر پهلو شکسته ات

آیا شود که گوشه چشمی به ما کند ؟

آقا اجازه،خستـــــه ام از این همه فریب،

از های و هوی مردم این شهر نا نجیب.

آقــــا اجازه، پنجره ها سنگ گشته اند،

دیوارهای سنگی از کوچه بی نصیب.

آقــــا اجازه، باز به من طعنه می زنند

عاشــــق ندیده های پر از نفرت رقیب.

«شیریــــن»ی وجود مرا «تلخ» می کنند

«فرهـــــاد»های کینه پرست پر از فریب!

آقــــا اجازه، «گندم» و «حوا» بهانه بود،

«آدم» نمی شویم! بیا: ماجرای «سیب»!

باشد! سکوت می کنم اما خودت ببین..!

آقــــا اجازه، منتظرند اینهمه غریــــب....

آقا اجازه،بیا وانتظـــــار را پاک کن





برچسب ها : ظهور, شعر, پاک,
توسط : mostafa hosseinpour |  

پشتش‌ سنگین‌ بود و جاده‌های‌ دنیا طولانی. می‌دانست‌ که‌ همیشه‌ جز اندکی‌ از بسیار را نخواهد رفت. سنگ‌پشت،‌ ناراضی و نگران بود. پرنده‌ای‌ درآسمان‌ پر زد، سبک؛ و سنگ‌پشت‌ رو به‌ خدا کرد و گفت: این‌ عدل‌ نیست، این‌ عدل‌ نیست. کاش‌ پُشتم‌ را این‌ همه‌ سنگین‌ نمی‌کردی.

من‌ هیچ‌گاه‌ نمی‌رسم. هیچ‌گاه. و در لاک‌ سنگی‌ خود خزید، به‌ نیت‌ نا امیدی.


خدا سنگ‌پشت‌ را از روی‌ زمین‌ بلند کرد. زمین‌ را نشانش‌ داد. کُره‌ای‌ کوچک‌ بود. و گفت: نگاه‌ کن، ابتدا و انتها ندارد. هیچ کس‌ نمی‌رسد. چون‌ رسیدنی‌ در کار نیست. فقط‌ رفتن‌ است.


حتی‌ اگر اندکی. و هر بار که‌ می‌روی، رسیده‌ای. و باور کن آنچه‌ بر دوش‌ توست، تنها لاکی‌ سنگی‌ نیست،‌ تو پاره‌ای‌ از هستی‌ را بر دوش‌ می‌کشی.

خدا سنگ‌پشت‌ را بر زمین‌ گذاشت. دیگر نه‌ بارش‌ چندان‌ سنگین‌ بود و نه‌ راه‌ها چندان‌ دور.
سنگ‌پشت‌ به‌ راه‌ افتاد و گفت: رفتن، حتی‌ اگر اندکی...







برچسب ها : لاک پشت, خدااااا, کره,
توسط : mostafa hosseinpour |  

چمدونش را بسته بودیم،با خانه سالمندان هم هماهنگ شده بود
کلا یک ساک داشت ،


کمی نون روغنی، آبنات، کشمش ،چیزهایی شیرین، برای شروع آشنایی …
گفت: “مادر جون، من که چیز زیادی نمیخورم یک گوشه هم که نشستم نمیشه بمونم، دلم واسه نوه هام تنگ میشه!”
گفتم: “مادر من دیر میشه، چادرتون هم آماده ست، منتظرن.”


گفت: “کیا منتظرن؟ اونا که اصلا منو نمیشناسن! آخه اون جا مادرجون، آدم دق میکنه ها، من که اینجا به کسی کار ندارم اصلا، اوم، دیگه حرف نمی زنم. خوبه؟ حالا میشه بمونم؟”
گفتم: “آخه مادر من، شما داری آلزایمر می گیری همه چیزو فراموش می کنی!”


گفت: “مادر جون، این چیزی که اسمش سخته رو من گرفتم، قبول! اما تو چی؟ تو چرا همه چیزو فراموش کردی پسرم؟!”
خجالت کشیدم …!


حقیقت داشت، همه کودکی و جوونیم و تمام عشق و مهری را که نثارم کرده بود، فراموش کرده بودم.اون بخشی از هویت و ریشه و هستیم بود،راست می گفت، من همه رو فراموش کرده بودم!
زنگ زدم خانه سالمندان و گفتم که نمی ریم


توان نگاه کردن به خنده نشسته برلب های چروکیده اش رو نداشتم، ساکش رو باز کردم
نون روغنی و … همه چیزهای شیرین دوباره تو خونه بودند!

آبنات رو برداشت


گفت: “بخور مادر جون، خسته شدی هی بستی و باز کردی.”

دست های چروکیدشو بوسیدم و گفتم:

“مادر جون ببخش، فراموش کن.”


اشکش را با گوشه رو سری اش پاک کرد و گفت:

“چی رو ببخشم مادر، من که چیزی یادم نمی یاد، شاید فراموش میکنم! گفتی چی گرفتم؟ آلمیزر؟!”


در حالی که با دستای لرزونش، موهای دخترم را شونه میکرد زیر لب می گفت:
“گاهی چه نعمتیه این آلمیزر…!”





برچسب ها : آلزایمر, مادر, دست,
توسط : mostafa hosseinpour |  

آیا تازه ازدواج کرده‌اید؟ آیا برای تعامل با خانواده شوهرتان دچار مشکلات اساسی هستید؟ آیا جواب طعنه‌های خواهر شوهر و کنایه‌های مادرشورهر را نمی‌توانید بدهید؟

این که غصه نداره! آموزش تصویری نحوه پذیرایی از خانواده شوهر را برای یک بار هم که شده ملاحظه و اجرا کنید تا اثر معجزه‌آسای آن را با چشم خودتان ببینید.

گفتنی است این شیوه سالیان سال است که در ممالک متمدنه و غیرمتمدنه توسط انواع مختلف آدمیزادها و با وسایل گوناگون مورد آزمایش قزاز گرفته و کاربردی بودن و اثرگذاری فوق‌العاده آن مشخص شده و همه کارشناسان متفق‌القول هستند که این آموزش تصویری یک راه خیلی مطمئن برای رسیدن به آرامش خیال جهت عروس‌های جوان است.

گفتنی است عواقب احتمالی استفاده از روش فوق برعهده خودتان بوده و ما هیچ‌گونه مسوولیتی در این زمینه برعهده نمی‌گیرد.

گام‌های شش‌گانه زیر را اجرا کنید تا زندگی‌تان از این‌رو به آن‌رو شود

 





برچسب ها : طنز, خواهر, عروس,
توسط : mostafa hosseinpour |  

 

 

 

 

 

 





برچسب ها : طنز, عید, نوروز,
توسط : mostafa hosseinpour |  

زنها مثل اطو هستند هم مصرفشان بالا است هم زود داغ می كنند البته بدون بخارش هم بدرد نمی‌خورد.

زن ها مثل پیاز هستند ظاهر سفید و ظریفی دارند اما باطنشان اشك آدم رو در می‌آورد.

زنها مثل سكوت هستند با كوچكترین حرفی می شكنند.

زنها مثل چراغ راهنمایی هستند هر چقدر هم با آنها حرف بزنی باز هم مرتب رنگ عوض می كنند.

زنها مثل تخت خوابگاه هستند نو و تازه هایشان كمیابند و كهنه هایش هم سرو صدا زیاد می كنند.

زن ها مثل الكل هستند دیر بجنبی همه شان می پرند.

زنها مثل ظرف سفالی هستند بدون رنگ و لعاب جلوه ای ندارند.

زنها مثل كامپیوتر هستند یك بار خودش را میگیری و یك عمر لوازم جانبی آنرا.

زنها مثل كیك خامه ای هستند با نگاه اول آب از لب و لوچه آدم آویزان میشود اما كمی بعد دل آدم را میزند.

زنها مثل بچه ها هستند تا وقتی كه ساكتند خوبند





برچسب ها : زن, وسایل, طنز,
توسط : mostafa hosseinpour |  

روزی دروغ به حقیقت گفت: میل داری با هم به دریا برویم و شنا کنیم؟ حقیقت ساده لوح پذیرفت و گول خورد. آن دو با هم به کنار ساحل رفتند.

وقتی به ساحل رسیدند حقیقت لباسهایش را در آورد. دروغ حیله گر لباسهای او را پوشید و رفت.
 
از آن روز همیشه حقیقت عریان و زشت است، اما دروغ درلباس حقیقت با ظاهری آراسته نمایان می شود.





برچسب ها : دروغ, حقیقت, لباس,
توسط : mostafa hosseinpour |  

خانمی كه خاطر خواه شما بشه و واقعاً شما رو دوست داشته باشه اگه از ایل و تبار واتو واتو های اصیل باشه دست به این كارا می زنه

 

¤ سعی می كنه دیدن شما لطمه ای به بقیه كاراش نزنه تا اونجایی كه ممكنه به خاطر شما به دلیل غیبت سر كلاساش یه درسش حذف بشه

 

¤ اگه باهاش شوخی های بد بد و خودمونی كنین همچین ضایعتون می كنه اما دو دقیقه بعد خودش یه شوخی بدتر می كنه و شما رو دچار سردرگمی می كنه و گیجتون می كنه

 

¤ قشنگ ترین حرفی كه ممكنه به شما بزنه اینه " مگه خودت خوار و مادر نداری؟

 

¤ یه چیزی رو واسه شما خریده و بدون اینكه بهتون بگه اونو نشونتون می ده و نظرتونو می پرسه اگه خوشتون بیاد مگه واسه بابام خریدم اما خوب ماله تو ، تو فرهنگ لغت این دختر یادگاری وجود نداره . اما شما می تونید این كلمه رو به این فرهنگ غنی اضافه كنید و در اصل این یه فرصت طلایی واسه شماست

 

¤ سعی می كنه با كارایی كه می كنه صدای شما رو دربیاره و اگه این قدر احمق باشید كه اعتراض كنید با چشمانی معصوم پر از اشك (كه یه برق شیطونی توشه) و لبای آویزون با گردنی كج ازتون می خواد كه اونو همین طور كه هست قبول كنید

 

¤ سعی می كنه كمكتون كنه تا دوست دخترای جدیدی پیدا كنید كه اگه تو این دام بیفتید هم اون و همه دخترای اطرافتون ، همه رو از دست دادین.(بچه ها مواظب باشین

 

¤ در جمع دوستان شما رو "عزیزم" خطاب می كنه و مثل یه مامان مواظب شماست كه نكنه یه وقت یه چیزی بخواین اما تو خلوت خودتون به شما می گه "اوی خره

 

¤ هیچ وقت حتی اگه در حال مردن هم باشه سراغتونو از كس دیگه نمی گیره مگر اینكه كاری جدا از دوستیتون با شما داشته باشه كه در اون صورت حتی اگه زیر سنگی كه زیر پای یه فیل هستش قایم شده باشین میاد فیل رو فراری میده و سنگ رو بر می داره و بیرونت میاره و گوشت رو می كشه

 

¤ اگه یه وقت مسئله ای پیش بیاد اصلا این زحمت رو به خودش نمی ده كه خودشو قاطی كنه یا واسه شما حرص بخوره یا از شما دفاع كنه اما تو خلوت خودش روزی چهار تا دیازپام می خوره

 

¤ اگه یه وقتی از دست شما ناراحت بشه به روتون نمیاره و جوری رفتار می كنه كه انگار نه انگار.اما وای به حالتون اگه یه روزی این آتشفشان فروان كنه. (انا لله و انا علیه راجعون

 

¤ هر وقت بهش احتیاج داشته باشی كمكت می كنه فجیع همه جوره .چون دیگه در این مورد نمی تونه جلوی خودشو بگیره. (بابا ناسلامتی عاشقه ها)

 

¤ یكسری جملات و كلمات جدی به شما می گوید ، مثلاً "ای كاش یكی پیدا می شد من عاشقش بشم". اگه باهوش باشین می فهمید این موقع باید چی كار كنید

 

¤ اگه امكانش را داشته باشه به شما زنگ می زنه كه با شما صحبت كنه و واسه این كارش هزار تا بهونه و دلیل محكم پیدا می كنه

 

¤ توی صورتت خیره می شه اما یهو میگه چرا ابروهاتو ور می داری؟ خیلی ضایع تابلوه! یا چرا موهات رو این قدر كوتاه كردی؟

 

¤ وقتی با هم با دوستانتون هستید ، شاد و شنگول هستش ، می خنده و سعی می كنه تو را هم بخندونه و شاد كنه. اما اگه تو یه مكان خلوت باشید اگه از دیوار صدا در اومد از اونم صدا می شنوید

 

¤ اگر امكانش باشه تا سر كلاس یا دم در خونه تو را تعقیب می كنه بدون اینكه متوجه بشین

 

¤ خیلی راحت دست تو رو میگیره و راحتم ول می كنه اما سعی نكن دست اون به زور تو دستات نگه داری كه فكر می كنه داره زندونیه تو می شه و تو حكم یه زندون بان رو واسش پیدا می كنی

 

¤ برات نامه میده یا ایمیل می فرسته و از كارای ضایع كه انجام داده یه داستان طنز برات می نویسه تا تورو بخندونه. تمام این كارا رو به این دلیل انجام می ده كه خودشو بهتر به تو بشناسونه

 

¤ اگر ازش بخوای كه یك جایی بروید كه او معمولاً نمی ره ، یا ازش بخوای كاری انجام بده كه معمولاً انجام نمی ده سرتون حسابی منت می زاره اما تو دلش با دمش گردو می شكنه. ( تو جون بخواه كیه كه بده

 

¤ هیچ وقت و هرگز (تاكید می كنم) از كسی راجع به علاقه شما نسبت به خودش نمی پرسه

 

¤ هیچ وقت و بازم هرگز دو ساعت آسمون ریسمون نبافین كه ازش بپرسین شما رو دوست داره یا نه؟ یا دوستاتونو بفرستین جلو.هرگز. بهتر این كارو تو یه جای خلوت و بدون هیچ مقدمه ای ازش بپرسین البته ممكنه سك سكش بگیره.اما اگه همچین چیزی باشه فوراً و با پرویی تمام می گه كه عاشق شما شده خیلی خفن. البته این كارم بهتره بعد از چند ماه یا حتی یك سال بعد از آشنایتون انجام بدین.البته بازم اگه خودتون اونو دوست دارین


¤ و در آخر ، یك مرتبه حس می كنی كه تازگی ها خیلی به شما بی محلی می كنه و سعی می كنه ازتون دوری كنه ولی شما دلت بیشتر براش تنگ می شه.در این صورت حتماً جفتتون تو دام هم افتادید. مباركه. شیرینی ما یادتون نره.





برچسب ها : خطر, خواه, خانم,
توسط : mostafa hosseinpour |  

غر زدن یک بیماری تاریخی در میان مردم و شاید برخی مسئولان کشور که آنها هم جزئی از مردم هستند، است.

البته ناگفته نماند چندی است گروهی معروف به روشنفکران بیشتر از دیگران به معقوله غر زدن روی آوردند پس مانند شعر زیر غر بزن تا روشنفکر باشی:

صبح تا شب، مستمر غر می زنیم
ما اصولاً بیشتر غر می زنیم

******
طبق تحقیقات، حتی توی خواب
یا به پهلو یا دمر غر می زنیم

******
صبح بعد از پاشدن از خواب هم
ابتدا یک مختصر غر می زنیم

******
توی منزل هم اگر ممکن نشد
می رویم این دور و بر غر می زنیم

******
ظاهرا خوب است، حالی می دهد
علتش این است اگر غر می زنیم

******
هر کجا باشیم، در آپارتمان
یا که ویلا و کپرغر می زنیم

******
پشت رل در مرسدس بنزی قشنگ
یا که بر پالان خر غر می زنیم

******
گاه گاهی نم نمک یا زیر لب
گاه گاهی با تشر غر می زنیم

******
یا که خیلی بد ادا همراه با
پیچ و تابی در کمر غر می زنیم

******
گاه با کوبیدن یک لنگه کفش
یا دو دستی توی سر غر می زنیم

******
از کسی هر وقت دلخور می شویم
هفته ها کلی پکر غر می زنیم

******
وقت بیماری که محشر می شویم
بیشتر از سی نفر غر می زنیم

******
همسفر ها بیشتر تک می پرند
بسکه دائم در سفرغر می زنیم

******
بچه تا می گوید از بیرون برام
چیپس یا چیزی بخرغر می زنیم

******
توی شرکت از مدیر آزرده ایم
رو به این مشدی صفرغر می زنیم

******
یا که از دایی کیارش دلخوریم
هی به زندایی قمرغر می زنیم

******
وقت بر گشتن به منزل از سرِ
کوچه یا از پشت در غر می زنیم

******
چانه و این فکمان اوراق شد
بس که هی بر همدگر غر می زنیم

******
ما کما کان نیمی از این عمر را
بیخودی یا بی ثمر غر می زنیم





برچسب ها : طنز, زیبا, عمومی,
توسط : mostafa hosseinpour |  

  پسری با پدرش در رختخواب

    درد ودل می کرد با چشمی پر آب

 

    گفت :بابا حالم اصلا ً خوب نیست

    زندگی از بهر من مطلوب نیست

 

     گو چه خاکی را بریزم توی سر

    روی دستت باد کردم ای پدر

 

     سن من از 26 افزون شده

    دل میان سینه غرق خون شده

 

    هیچکس لیلای این مجنون نشد

    همسری از بهر من مفتون نشد

 

    غم میان سینه شد انباشته

    بوی ترشی خانه را برداشته

 

    پدرش چون حرف هایش را شنفت

    خنده بر لب آمدش آهسته گفت

 

    پسرم بخت تو هم وا می شود

    غنچه ی عشقت شکوفا می شود

 

    غصه ها را از وجودت دور کن

    این همه دختر یکی را تور کن

 

    گفت آن دم :پدر محبوب من

    ای رفیق مهربان و خوب من

 

    گفته ام با دوستانم بارها

    من بدم می آید از این کارها

 

    در خیابان یا میان کوچه ها

    سر به زیر و چشم پاکم هر کجا

 

    کی نگاهی می کنم بر دختران

    مغز خر خوردم مگر چون دیگران؟

 

    غیر از آن روزی که گشتم همسفر

    با شهین و مهرخ و ایضاً سحر

 

    با سه تا شان رفته بودیم سینما

    بگذریم از ما بقیه ماجرا

 

    یک سری ، بر گل پری عاشق شدم

    او خرم کرد، وانگهی فارغ شدم

 

    یک دو ماهی یار من بود و پرید

    قلب من از عشق او خیری ندید

 

    آزیتای حاج قلی اصغر شله

    یک زمانی عاشقش گشتم بله

 

    بعد اوهم یار من آن یاس بود

    دختری زیبا و پر احساس بود

 

    بعد از این احساسی پر ادعا

    شد رفیق من کمی هم المیرا

 

    بعد او هم عاشق مینا شدم

    بعد مینا عاشق تینا شدم

 

    بعد تینا عاشق سارا شدم

    بعد سارا عاشق لعیا شدم

 

    پدرش آمد میان حرف او

    گفت ساکت شو دیگر فتنه جو

 

    گرچه من هم در زمان بی زنی

    روز و شب بودم به فکر یک زنی

 

    لیک جز آنکه بداری مادری

    دل نمی دادم به هر جور دختری

 

    خاک عالم بر سرت، خیلی بدی

    واقعا ً که پوز بابا را زدی

 

 

 





برچسب ها : طنز, شعر, ترشیده,
توسط : mostafa hosseinpour |  

هیچ دانی نازنینم می توانی / راحت اسرار سعادت را بدانی

رمز خوشبختی انسان نسیت جز این / مهربانی ، مهربانی ، مهربانی . . .

*********اس ام اس مهربانی*********

هیچ ثروتی بالاتر از مهربانی نیست ، یادت باشه تو خیلی ثروتمندی

یه خورده از ثروتت رو هم به ما بدی چی میشه آخه !؟

*********اس ام اس مهربانی*********

تو همان مهربانی هستی؟! یا مهربانی همان توست؟!

نمی دانم

می دانم بی شک با هم نسبت نزدیکی دارید  . . .

*********اس ام اس مهربانی*********

مهربانی نقش هر نقاش نیست / هر که نقشی را کشید نقاش نیست

نقش را نقاش معنا میدهد / مهربانی نقش یار است حیف که یار نقاش نیست . . .

*********اس ام اس مهربانی*********

ایمان داشته باش که کمترین مهربانی ها از ضعیفترین حافظه ها پاک نمیشوند

پس چگونه فراموش خواهی شد تو که پیشه ات مهربانی است . . . ؟

*********اس ام اس مهربانی*********

مهربانی باغ سبزی است که از روزنه پنجره ها باید دید

مهربانم مگذار لحظه ای روزنه پنجره ها بسته شود . . .

*********اس ام اس مهربانی*********

حالا که آمده ای ، چترت را ببند

در ایوان این خانه جز مهربانی نمی بارد . . .

*********اس ام اس مهربانی*********

بی وفایی کن وفایت میکنند با وفا باشی خیانت میکنند

مهربانی گر چه آیینه ی خوشیست مهربان باشی رهایت میکنند . . .

*********اس ام اس مهربانی*********

کاش میشد بر جدایی خشم کرد / شاخه های نسترن را با تواضع پخش کرد

کاش میشد خانه ای از مهر ساخت / مهربانی را در آن سرمشق کرد . . .

*********اس ام اس مهربانی*********

در مهربانی همچون باران باش که در ترنمش علف هرز و گل سرخ یکیست . . .

*********اس ام اس مهربانی*********

مهربانی زبانی است که :

برای کور دیدنی ، برای  کر شنیدنی ، و برای لال  گفتنی است . . .

*********اس ام اس مهربانی*********

مهربانی تزئین لحظه هاست

برای مهربانیت جوابی جز دوست داشتن ندارم . . .

*********اس ام اس مهربانی*********

عشق را رنگ آبی زدم، دوست داشتن را قرمز، نامردی را سیاه، دروغ را سفید،

ولی نمی دانم چرا به تو که میرسم نمی دانم مهربانی چه رنگی است . . .؟

*********اس ام اس مهربانی*********

مهربونیات زیاده که هنوز خوب و صبوری / مثل یک حس قشنگی حتی وقتی خیلی دوری . . .

*********اس ام اس مهربانی*********

یادمان باشد از امروز جفایی نکنیم، یا که در خویش شکستیم صدایی نکنیم

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند، طلب عشق به هر بی سروپایی نکنیم

مهربانی صفت بارز عشاق خداست، یادمان باشد از این کار ابایی نکنیم.

*********اس ام اس مهربانی*********

چه کسی رسد به پایت ز محبت و صفایت / به خدا ز مهربانی در جهان یگانه هستی . . .

*********اس ام اس مهربانی*********

کاش هرگز در محبت شک نبود / تک سوار مهربانی تک نبود

کاش بر لوحی که بر جان و دل است / واژه تلخ خیانت حک نبود . .

 

 

 





برچسب ها : اس ام اس, مهربانی, عارفانه,
توسط : mostafa hosseinpour |  

یاد آن روزی که بودم اولی

    ناز و طناز و عزیز و فلفلی

 

 

    شاه خانه بودم و با داد و دود

    هر چه را میخواستم آماده بود

 

 

    وای از آن روزی که آمد دومی

    نق نقو و بد ادا و قم قمی

 

 

    من وزیر گشتم و افتادم زجا

    دومی به جای من گردید شاه

 

 

    تا به خود آیم و خودداری کنم

    سومی آمد و او شد خواهرم

 

 

    دختری زیبا و خوش رو مثل ماه

    من و داداشم کشیدیم سوز و اه

 

 

    جای سبزی و گل در زندگی

    سر رسید از گرد راه چهارمی

 

 

    دیگر آن خانه برایم تنگ شد

    سبزی گل در نگاهم سنگ شد

 

 

    داشتم میکردم عادت ناگهان

    پنجمی هم پا گشود بر این جهان

 

 

    گر چه بهر سوختن ۵ تن کافی نبود

    ششمی هیزم شد و ما مثل دود

 

 

    ناصر و منصور و شهناز و شهین احمد و فرهاد ...

    هفتم مهین خانمان گردید در هم بر همی

 

 

    سه قلو شد هشتمی و نهمی و دهمی

    ای امان و ای امان و ای امان ای امان از دست بابا و مامان

 

 

    مادرم شد بار دیگر حامله

    این که آید تیم فوتبال کامله

 

 

    ناصر و منصور و شهناز و شهین

    احمد و فرهاد و مهناز و مهین

 

 

    علیمردان خان گل و معصومه جان

    آخری هم میشود دروازه بان !!!!

 

 





برچسب ها : طنز, جک, باحال,
توسط : mostafa hosseinpour |  

یک هفته است رسیده ام. خیلی سرد است. باید عادت کنم، وگرنه همین سه چهار ماه هم سخت می‌گذرد. نزدیک مرز است. گفته بودم، اما فکر نمی‌کردم به این نزدیکی باشد. این کوه های سفید روبه رو را که رد کنی می‌افتی وسط کرکوک. آدم های کم حرفی هستند. گرم نمی‌گیرند. سرایدار بهداری فارسی بلد نیست. همان روز اول؛ سرصبح، ناغافل آمد بالای سرم. اسمش کریم است. جثه‌ی ریزی دارد. زبانش هم بفهمی نفهمی می‌گیرد. خواب بودم که دیدم یکی شانه هام را تکان می‌ دهد. گفتم:« بله؟ چیزی می‌خواستی؟»

به کردی چیزهایی گفت که نفهمیدم. گفتم: «فارسی بلد نیستی؟» بعد یک دفعه غیبش زد.

شب ها کتری را پر می‌کنم، می‌گذارم روی آتش دان این بخاری ارج قدیمی. به نصیحت صلاح. همانی که از پاوه مسافر می‌آورد این جا و می‌برد.

وسایلم را که زمین گذاشت، بخاری را روشن کرد. گفت: «آب گرم هم درست کن برای خودت. نباشد یخ میِ‌زنی»

آب را ولرم نکرده بودم که صدای داد و هوارش را شنیدم. شسته نشسته از توالت زدم بیرون. لنگه ی در را چسبیده بود و داد می‌زد. یک پسر بچه‌ی هفت هشت ساله هم کنارش.

گفتم: «ها؟ چته؟»

ادامه داستان در ادامه مطلب...



ادامه مطلب

برچسب ها : داستان کوتاه جالب,
توسط : mostafa hosseinpour |  

سلام دوستایه خوبم یه سری جمله با توجه به دیدگاه بیشتر آدما و حاله آدما تو شرایط مختلف گذاشتم

 

امیدوارم سرسرکی نگذرید و کمی فکر کنید

 

لطفا تا ته رو بخونید و فکر کنید

 

موفق باشید.

 

 





برچسب ها : جالب, روانشناسی, خواندنی,
توسط : mostafa hosseinpour |  


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 9 صفحه بعد